محل تبلیغات شما

رویای پنهان



.

صبح آبان

نم نم باران شُرشُر ناودان

جوهای پر آب و روان

عابران عاشق و سرمست

دست در دست

چتر و خیابانهای خیس.

این باران بی امان

این هوای مست و دلبرانه

یادت را در دلم 

همیشه زنده نگه میدارد.

عجیب میچسبد

باران و نسیم و لبخند شیرینت

آه لبخندت.

در این مستانگی

جایت خالیست ای عزیز دور دست


۲۴ آبان ۹۷     ۱۹:۳۹


خداتو شکر دلبر


خداتو شکر که دیگه ندارم غمتو،

که دیگه ندارم اشکتو توو چشام، 

خداتو شکر که حواست پرت کسی دیگه ست و تو نمیبینی بدی حالمو، غممو، دردمو، شب نخوابیامو تا صبح و صبح کلنجار رفتنامو  تا شب با خودم که یادم بره نبودنا و نداشتناتو، خداتو شکر که نیستی ، که نبودنت بهتر از الکی بودنته! خداتو شکر که دلم هنوز گیرته، اونقدر گیر که اندازه یه سلام اگه بیای سمتم اندازه همه‌ی این مدت نبودنم بغل میگیرمت و میبوسمت، اونقدر گیر که دارم هذیون میگم باز امشبم از بس که نبودنت رو نمیشه طاقت اورد، اونقدر گیر که دلمو قربونی کردم برای هرچی که دل تو بخواد/هرکی که دل تو بخواد!! خواسته‌ی دلت همونی بود که دلم خواست. اما لبخندات هنوز دنیامه. زیاد بخند که هی پیش خودم بگم خداتو شکر دلبر که حالت خوبه، خداتو شکر.

هر موقع که میبینمت دست رویه قلبم میذارم 

دست خودم نیست به خدا که اینجوری دوست دارم

 سر به سرم بذاری ام هر چی سرم بیاری ام بگی دوسم نداری ام دوست دارم 

پشت سرت هر چی بگند یه دنیا دشمنم بشند یکم دروغم بگی به من دوست دارم 

حتی اگه پیرم بشی دوست دارم از دیدنم سیرم بشی دوست دارم

 من فدات شم وقتی آروم نمیشی با من تو درگیرم بشی دوست دارم

 حتی اگه پیرم بشی دوست دارم از دیدنم سیرم بشی دوست دارم

 من فدات شم وقتی آروم نمیشی با من تو درگیرم بشی دوست دارم

 دلم می خواد به پای تو پیر شم به پات بمونم تا زمین گیر شم

 به قلب تو همیشه زنجیر شم محاله از دست تو دلگیر شم

 دلم می خواد به پای تو پیر شم به پات بمونم تا زمین گیر شم

 به قلب تو همیشه زنجیر شم محاله از دست تو دلگیر شم 

حتی اگه پیرم بشی دوست دارم از دیدنم سیرم بشی دوست دارم 

من فدات شم وقتی آروم نمیشی با من تو درگیرم بشی دوست دارم.

.

.


میدونی دوستت دارم گفتن که هیـچ

دوستت دارم شنیـدن هم مسئولیت داره ؟

وقتی کسی بهت میگه دوستت دارم یعنی

روت حساسـم رو کوچیک ترین حـرف و حرکتت.

یعنی اگه بهم بـدی کنی؛ بیشتـر از هر کسِ دیگه ای ازت می رنجـم.

اگه کسی بهت گفت دوستت دارم؛ یعنی دلم میشکنه از کوچیکترین اخمت.

یعنی تــو فرق داری با همه یِ آدمایِ دور و برم

وقتی کسی بهت میگه دوست دارم ، حتـی اگه دوستش هم نداری؛ هوایِ دلشُ داشته باش. نذار عشق از یادِ قلبش بـره. خـرد نکن غرورشُ.

نمیگم در جوابش بگـو منم همینطـور اما نابـودش هم نکن.


اون آدم خیلی چیزها رو کنار گذاشته برایِ اون عبارتِ دوکلمه ایِ ساده .

دوستت دارم شنیـدن مسئولیتش از دوستت دارم گفتـن، خیلی بیشتره 


تصور کن ، بیایی بگویی میخواهی ازدواج کنی ،

و منِ بیچاره مجبورم همسرت را هم دوست بدارم 

چند سال بعد ،باید عاشقِ فرزندانت هم باشم 

من ،هرچه را که تو دوست بداری ،دوست دارم 

مهم نیست چه نسبتی با تو دارند .

بیچاره این دوست داشتنِ بی زاد و وَلدِ من که

تنهایی باید خانواده ات را دوست بدارد .


جنسِ دلخوشی تو هر آدمی فرق میکنه .

دلخوشیِ عزیز جون این بود که صبحا وقتی هنوز خورشید نیومده بالا جلوتر از همه بلند شه ، خورشت رو بار بذاره که تا شب حسابی جا بیفته بچه هاش بخورن جون بگیرن .

دلخوشی بابا این بود دمِ عید که میشه مردم ازش بیشتر خرید میکنن ، پولِ بیشتری دستمون میاد راحت تر طیِّ طریق میکنیم .

دلخوشیِ مامان هم این بود که ببینه خواهرم رفته دانشگاه برای خودش کسی شده بهش افتخار کنه .

دلخوشیِ من اما از همه موندگار تره !

من همین که میدونم تو صبحا رأس چه ساعتی از خواب بیدار میشی که بری سرِ کار

همین که میدونم روزایی که نارحتی ،چه احوالی داری واصلا دل ودماغ کار هم نداری ،،،یا مثلا وقتی خوشحالی دوست داری دنیا رو به پام بریزی

همین که حالتو از همین فاصله حس میکنم و میفهمم کِی سرحالی و کِی سرگردون .

همینا میشن قشنگترین دلخوشیِ دنیا برای من

دلخوشی های موندگاری که تو هر لحظه دلمو خوش نگه می دارن وسرزنده ❤

راستی ،تو یکم از دلخوشیات بگو برام.؟؟

همینجا توی نظرات دلخوشیتو بنویس.


ساعت یک بامداد

۹ روز مونده به عید سال ۱۳۹۸

روی صندلی متحرکم زیر درخت زردالو توی حیاط نشستم

سرمو رو به بالا گرفتم محو شکوفه های درخت شدم

جسته و گریخته بعضیاشون زودتر باز شدن

دارم با خودم فکر میکنم چرا باید الان اینجا باشم

من همیشه زود میخوابیدم

راحت میخوابیدم

ولی الان یادم نمیاد که اخرین خواب راحتم کی بود!

کاش بازم راحت بخوابم

خیلی دلم میخواد راحت بخوابم.

لطفا اگه کسی میتونه به من کمک کنه بگه که چجوری میشه اروم خوابید؟؟؟؟؟؟؟؟


دوست دارم با تو باشم چون هیچ وقت از با تو بودن خسته نمیشوم. حتی وقتی با هم حرف نمیزنیم، حتی وقتی نوازشم نمیکنی، حتی وقتی در یک اتاق نیستیم، باز هم خسته نمیشوم.

هرگز دده نمیشوم. فکر کنم به خاطر این است که به تو اعتماد دارم، به افکارت اعتماد دارم. می توانی بفهمی چه میگویم؟

همه آن چه در تو میبینم و هر آن چه نمیبینم را دوست دارم. 

با این همه، ضعف‌هایت را میدانم.

اما احساس میکنم همین نقاط ضعف تو و نقاط قوت من هستند که با هم سازگارند. ترس های مشترک نداریم. حتی پلیدی‌های ما هم به هم می آیند!



برایت آرزوهای ساده می‌کنم؛ آرزو می‌کنم شب‌ها خواب‌های خوب ببینی و صبح‌ها سر حوصله ملافه‌های سفید را مرتب کنی، پنجره اتاقت را باز کنی و هنگامی که چایت را می‌نوشی آفتاب روی گونه‌ات بنشیند. آرزو می‌کنم به کسی که دوستش داری بگویی، دوستت دارم. آرزو می‌کنم کتاب‌های خوب بخوانی، آهنگ‌های خوب گوش کنی، عطرهای خوب ببویی، با آدم‌های خوب حرف بزنی و فراموش نکنی که هیچ وقت دیر نیست بودن چیزی که دوست داری باشی.❤


مثلا بغلت کنم و کنار گوشت آهسته بگویم:

بیخیالِ تقویم ها نازخاتونم!

دامن گلدارت را که بپوشی، 

بهار می شود.

روسریِ‌ آبیت را که سر کنی،

بهارتر!

مثلا سر روی شانه ام بگذاری و با ناز بگویی:

فروردین و مهر و اسفندش چه فرقی دارد وقتی بهار آغوش شماست آقا.

اصلا به رفت و آمدِ این فصل ها اعتباری نیست، بهار خودِ خودِ شمایی حضرت دلبر!

مثلا یک عمر بهارم باشی.

مثلا چهارفصل بهارت باشم.❤


شده تا حالا که حس کنی داری دروغ میشنوی ؟؟

شده جای رو کردن دست اون ادم دروغگو یا جای اینکه با نیشخند نگاهش کنی با یه تشنگی زیاد دنبال کلمه به کلمه حرفاش بری؟؟

شده دروغای کسی شیرین ترین حرفهای زندگیت بشه!؟؟

شده شیرین ترین حرفها رو از غریبه ترین اشنای زندگیت بشنوی!؟؟

شده تا سر حد مرگ همون ادم دروغگوی شیرین زبون رو بخوای ؟؟

شده حاضر باشی با همون دروغاش بمونه؟؟؟

اگه اره باید برات دل سوزوند .

چون از بی کسی حاضر به بودن با هر کسی شدی .


#حدیث_نوشت


اولین باری که دیدمش، دقیقا مطمئن نبودم که دوستش دارم. اولین باری که دلم خواست کسی رو بغل کنم، فهمیدم عاشقش شدم.

گاهی وقتا زندگی خلاصه می‌شه بین سلام اول و خداحافظی آخر.

به خودم که اومدم، هنوزم هر بیست و چهار ساعت می‌شد یه شبانه روز.

هنوزم هفته، هفت روز داشت و به هر دوازده ماه می‌گفتند یه سال.

به خودم که اومدم، دیگه خودم نبودم.

بعد از اون انگار، روزا کوتاه‌تر شده بود و دلِ آسمون بیشتر می‌گرفت.

بعد از اون چاه تنهاییم عمیق‌تر شده بود و هر شب بارون  میومد.

انگار فقط اومده بود که بفهمم، روزای بعد از اون، اسمش زندگی» نیست.



#پویا_جمشیدی


شده تا حالا که حس کنی داری دروغ میشنوی ؟؟

شده جای رو کردن دست اون ادم دروغگو یا جای اینکه با نیشخند نگاهش کنی با یه تشنگی زیاد دنبال کلمه به کلمه حرفاش بری؟؟

شده دروغای کسی شیرین ترین حرفهای زندگیت بشه!؟؟

شده شیرین ترین حرفها رو از غریبه ترین اشنای زندگیت بشنوی!؟؟

شده تا سر حد مرگ همون ادم دروغگوی شیرین زبون رو بخوای ؟؟

شده حاضر باشی با همون دروغاش بمونه؟؟؟

اگه اره باید برات دل سوزوند .

چون از بی کسی حاضر به بودن با هر کسی شدی .


‏اگر به جای این دروغ سیزده مسخره رسم بود آدما این روز حقیقی‌ترین چیزا رو به هم بگن،  اون وقت بهش پیام میدادم

"هیچوقت تو زندگیم کسی رو اندازه تو دوست نداشتم. دلم میخواد بقیه عمرم کنار تو بگذره."

بعد واقعی‌ترین لبخند عمرم رو میزدم.

(راستی خانم جان برایت سبزه گره زدم ها . خیال نکنی یادت نکردم)❤


آقا جان چای اش را هُرتی کشید و گفت : 

تلفن که نداشتیم، مجبور بودیم یکی دو ساعتی در صف بایستیم تا نوبتمان شود 

شانس آوردیم تلفن آن ها به راه بود نوبت به ما که میرسید از استرس سکه مگر در آن خط باریک می افتاد ! 

به زور و صلوات می انداختیم توو شماره را میگرفتیم ، 

هی سلام و صلوات که خدایا به حقِ پنج تن خودش بردارد بعد یک هو صدای دلخراشی از آن سوی تلفن بله بفرماییدی میگفت که بند بند استخوانت بریزد پای شلوارت ! 

قطع میکردیم دوباره میگرفتیم این مردم هم که با سکه هایشان کم مانده بود شیشه های آن قوطی کبریت را پایین بیاورند » 

چای ته مانده در استکان را داخل نعلبکی ریخت و قند را طبق عادت قدری داخل چای زد و ادامه داد خودش گوشی را برداشت مادر بزرگت را میگویم . بعد از پنج شش بار احوالپرسی گفتم 

ماه مُنیر جان می آیم ها بخدا صد بار هم پدرت جوابم کند می آیم 

ماه منیر جان نروی ها او هم با صدای نازک نارنجی اش میگفت منتظریم بی شما که نمیشود ‌ بعد پدرش یک هو سر میرسید و قطع میکرد . دوستت دارم ما هم میماند ته گلویمان تا خیس بخورد برای سری بعد. 

میبینی که آخرش هم مال خودمان شد به قول خودش بی ما که نمیشود ، بی او هم نمیشد ! » 

خانم جان سرخ و سفید شد و لبخندی زد که معلوم بود قند در دلش آب شده ، 

آقا جان گفت : ماه منیر آنجا کنار پنجره یک بسته داری دامنِ گلدار از همان ها که دوست داری ،

بپوش ببینم قد و قواره اش مناسبت هست یا نه »

آقا جان لبخندی به من زد و گفت قِلقِ دوست داشتنش را بلدم

راستی 

دختر جان ، قربانِ شکلِ ماهت تو هم خواستی عاشق شوی ، 

پای اش بمانی ها الکی که نیست بی او نمیشود




چقدر بعضی آدم ها قشنگ عاشق میشوند، آنقدر قشنگ که دوست داری یکجای زندگی دو نفره جذابشان بنشینی و عشق کنی از آن همه اشتیاق و علاقه. به تصویر بکشی بوسه هایشان را، به روی کاغذ بیاوری القابی که بهم نسبت میدهند. فداکاری هایی که برای هم میکنند، دوستت دارم هایی که برای هم می آفرینند، اصلا بعضی ها واقعا شیرین عاشق میشوند و شیرین عاشق میمانند و شیرین زندگی میکنند، اینها به "عشق" اعتبار میبخشند و امید که اگر پایت لرزید و رفتی در حوالی عشق و عاشقی نترسی، دلت خوش باشد که حس خوبی هست، آرامشی هست، علاقه جا افتاده ای هست که به این سادگی ها رنگش از روی زندگی روزمره نمیپرد که جایش خیانت بیاید و پنهان کاری و دروغ.

بعضی ها الگوی عشقند انگار، یکجورهای دل را به هوس می اندازند که عاشق باشد و عاشقی کند، از آن عشق های شیرین ماندنی.

آدم عشق را با نام بعضی ها آغاز میکند و توی جمعی اگر واقع مظلوم واقع شود حرفی برای گفتن دارد، آخر خیلی ها میگویند عشق کدام است، عاشق واقعی کجای دنیا پیدا میشود؟! دلت خوش است ها!!! آنوقت اگر تو از آن آدمهایی که قشنگ عاشق میشوند توی زندگی ات دیده باشی میگویی عشق هست، من دیده ام از آن واقعی هایش را که مرد برای زنش کتاب میخواند تا خوابش ببرد. ظرف میشوید که دستان بانویش غمگین نباشند و زن برای مردش شعر میگوید و می چسباند روی آینه که یادش بیاورد  چقدر دوستش دارد، کیک میپزد که بگوید اگر تو دوستم داشته باشی هیچ کاری سخت نیست. از آن عاشق هایی که باهم کودکند، باهم بزرگند، برای هم تکیه گاهند و منبع عشق و انگیزه، من دیده ام زوج هایی را که بدون هم مرده اند و عشقشان را هیچ جای این کره خاکی جا نگذاشته اند جز در خاطره ی اطرافیانشان، عشق واقعی هنوز هم پیدا میشود. فکر نکن آنها که عشق را به بازی میگیرند برنده اند،

نه جانم! عشق قدرتمند تر از اینهاست که کسی بتواند آتش به جانش بیاندازند.

همان هایی که خوب عاشقند  میدانند!!

ما 

میتوانیم 

الگوی تازه ای را

به قصه های عاشقانه ی دنیا

اضافه کنیم!

پس

بیا 

بهم

برسیم.❤


بیشتر آدم‌های دنیا فکر میکنند که عاشق شدن مهم‌ترین قسمت زندگی‌شان است. برای همین در همه حال و همیشه به آن فکر میکنند، تصورش را میکنند، خیال‌پردازی های جانانه و جاودانه، برایش رویا پردازی میکنند، برای عاشق شدن.

اما زمان، باز هم این زمان است که به آدم‌ها درس می‌دهد، درسی  با نام "عاشق ماندن خیلی‌خیلی مهم‌تر از عاشق شدن بود.


میگن ادم نباید توقع داشته باشه از دیگران

ولی نمیشه

ادم از عزیزای زندگیش توقع داره

مثلا از عشقش

عشق من یخورده لجبازه و قُد

ولی خیلی دوست داشتنیه خیلی ها

لجبازیش قشنگه

خیلی شده باهم بحث کردیم و ناراحتی پیش(اینم بگم که وقتی قاطی میکنه زیاد متوجه حرفاش نیست)

وقتی ناراحت میشه میگه من از هیچکس تو زندگیم توقع ندارم ولی دروغ میگه.

چون وقتی یکم دیر جوابشو بدم ناراحت میشه

با بی میلی جوابشو بدم دلش میشکنه

بی حوصله باشم غصه میخوره

دوستش نداشته باشم دلش میشکنه

و الی اخر، اینا یعنی چی ؟ یعنی از من توقع داره دیگه،

و وظیفه ی منه همه ی این کارها، وظیفمه چون من یدونه بیشتر عشق ندارم که . و خودش میدونه چقدر دوسش دارم

میدونه که چقدر من دیونشم

عشق باید دو طرفه باشه

نباید بزاری اب تو دل عشقت ت بخوره . امیدوارم تا حالا تونسته باشم همچین ادمی واسه عشقم باشم

من بیشتر از توانم برای عشقم عاشق بودم

چون عاشقشم . چون دوسش دارم لذت میبرم وقتی براش کاری میکنم

ادم بدون توقع اصلا وجود نداره

ادم‌ از کسی که دوسش داره توقع داره اونم خیلی زیاااااد

بدون توقع فقط خداست.



شروع داستان‌های عاشقانه زمانی نیست که میترسیم مبادا طرفمان نخواهد دوباره ما را ببیند، 

بلکه وقتی است که طرفمان تصمیم میگیرد مدام با ملاقات با ما مخالف نکند؛ 


وقتی نیست که از هر فرصتی برای فرار از دست ما استفاده کند، 

بلکه وقتی است که قول و قرارهایی رد و بدل شود که او با ما بماند و ما نیز با او بمانیم، تا ابد.


نخستین دقایق تکان‌دهنده و گمراه‌کننده عشق، درک ما را از اصل عشق منحرف کرده است. 

اجازه داده‌ایم داستان‌های عاشقانه‌مان خیلی زودتر از آنچه باید، تمام شود. ظاهرا درباره چگونگی شروع عشق چیزهای زیادی میدانیم، اما درباره چگونگی ادامه‌ی آن بسیار اندک. 



خداتو شکر که دیگه ندارم غمتو،

که دیگه ندارم اشکتو توو چشام، 

خداتو شکر که حواست پرت کسی دیگه ست و تو نمیبینی بدی حالمو، غممو، دردمو، شب نخوابیامو تا صبح و صبح کلنجار رفتنامو  تا شب با خودم که یادم بره نبودنا و نداشتناتو، خداتو شکر که نیستی ، که نبودنت بهتر از الکی بودنته! خداتو شکر که دلم هنوز گیرته، اونقدر گیر که اندازه یه سلام اگه بیای سمتم اندازه همه‌ی این مدت نبودنم بغل میگیرمت و میبوسمت، اونقدر گیر که دارم هذیون میگم باز امشبم از بس که نبودنت رو نمیشه طاقت اورد، اونقدر گیر که دلمو قربونی کردم برای هرچی که دل تو بخواد/هرکی که دل تو بخواد!! خواسته‌ی دلت همونی بود که دلم خواست. اما لبخندات هنوز دنیامه. زیاد بخند که هی پیش خودم بگم خداتو شکر دلبر که حالت خوبه، خداتو شکر.

من دلم میخواد دیگه تنها باشم

دوست ندارم دیگه کسی نگرانم باشه

دلم میخواد کسی منتظرم نباشه

دیگه نمیخوام عاشق بشم

اصلا دوس ندارم نفس بکشم دیگه

دوست ندارم دیگه کسی بهم بگه مراقب خودت باش

دیگه نه شعر میگم و نه شعر میخونم

نه شب بخیر میخوام نه صبح بخیر

اصلا دیگه نمیخوام زندگی کنم

وقتی که اونی که باید باشه و نیست.


#شهرام_آسانی



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها